آدمی از قعر دوران...

وب نوشته های علیرضا ملوندی

آدمی از قعر دوران...

وب نوشته های علیرضا ملوندی

آدمی از قعر دوران...
طبقه بندی موضوعی
من شیخ علی سلطان ـ یک اغفال شده - هستم،یک متحجر که تحت تاثیر القائات پوپولیستی قرار گرفت و نا خواسته بسیجی درباری شد! عکس من قبل از روشنفکر شدنم!

خدا از من بگذرد،چقد در مقابل فضای باز و جامعه مدنی ایستادگی نمودم!قدر نهضت و بر و بچ آنرا نمی دانستم،می پنداشتم آنان با ایالات متحده مغازله می نمایند و در ایران.....

ساده بودم،این بسیجی های درباری به من می گفتند که ۳۱ مرداد ۱۳۵۸ مهندس بازرگان،ابراهیم یزدی و امیر انتظام ۲ ساعت جلسه سری با بیدن کوپف نماینده سیا در تهران داشتند من ساده دل هم باورم می گشت!به این حقیر می گفتند مهندس بازرگان حداقل ۳ مرتبه در خرداد و تیر ۵۷ با جان استمپل(افسر اطلاعاتی سیا)ملاقات داشته است من بیچاره هم باور می نمودم،آن دیکتاتورها به من می گفتند.....

اما نه!وقتی یکی از وبلاگ های پر محتوا و علمی آنان را دیدم فهمیدم که چقدر از تمدن به دورم ،متحول گردیدم با خویشتن نجوا کردم که ای بیچاره روی انابه به درگاه خداوندی آر از اینهمه اشتباه و چنین نیز کردم.

گفتم :آخر تحمل افکار مخالف و رفتار متمدنانه را از آنان بیاموزبرای مثال نیم نگاهی به ۱۸ تا ۲۲ تیر ۷۸ بیانداز و بنگر که چگونه در کمال آرامش و وقار و رعایت تمدن به مصاف این نظام پوسیده رفتند!؟

آزادگی را از دکتر مصدق کبیر بیاموز،اصلاً تا به حال دیده ای که این ابر مرد دست بوس همسر محمد رضا پهلوی دیکتاتور بشود؟عدم دست بوسی مصدق کبیر از ثریا اسفندیاری زن محمد رضا پهلوی!!!!

آیا دیده ای که خود را مرهون و مدیون اعلیحضرت شاهنشاه آریا مهر بخواند؟

اصلاً قانون امنیت اجتماعی ایشان را دیده ای که در آن تمام حقوق شهروندی لحاظ شده است؟

آیا فداکاری های آن عزیز را در ماجرای ۳۰ تیر می دانی؟

لعنت به این دروغ گویان!تا به کی تهمت به این مفاخر جامعه ایرانی؟!

بنده از وقتی به نظریه ارزشمند و منطقی «آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه!!» رسیدم فهمیدم که باید از دست ریش خلاص شد و به آزادی اندیشه رسید و چنین نیز کردم!تصویر من پس از انتلکتوئل(روشنفکر) شدنم!

درود بر مصدق!درود بر بازرگان!درود بر سحابی!سلام بر امیر انتظام!درود بر جان لاک!درود بر منتسکیو!درود بر شیرین شیرینا!درود بر...

زنده باد مخالف من!(البته غیر از بسیجیان خشونت طلب و مدافعان ولایت فقیه و....!!!!!)

(لحن نوشته بخاطر زیادی منورالفکر شدن این حقیر چنین گشته است!)

علی رضا
۱۹ شهریور ۸۷ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ نظر
داشت کشتی می ساخت ،می گفت:«عذاب خدا در راه است، به خدا ایمان بیاورید»برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می خواستند بیندازندش داخل آتش اما باز هم می گفت این سنگها و جوبها خدا نیستند برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گف:«اسلام بیاورید تا رستگار شوید»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت :«فدک حق من است با احادیث جعلی نمی توانید آنرا از من بگیرید»،سیلی خورد،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«سربازان من در گهواره اند»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل جهان!»برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«صدای خرد شدن استخوانهای ماکسیسم را در موزه تاریخ می شنوم»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«اسرائیل باید از صحنه روزگار حذف شود»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«راه قدس از کربلا می گذرد»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«جامعه اسلامی جامعه ای نیست که در آن فقر،فساد و تبعیض باشد»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«دشمن در حال تهاجم فرهنگی و هجوم خاموش است»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«صدای فرو ریختن بنیانهای فرهنگی جامعه وقتی به گوش می رسد که کار از کار گذشته است»،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

سر راهش خانمی بود،مرد بیچاره نمی دانست دورا نجامعه مدنی است و همه شهروندند،نه خواهر و برادر،گفت:«خواهرم می خواستم رد شوم.»دختر با تعجب نگاه کرد و با تمسخر خندید.

می گفت :«آلبوم جدید.....را شنیدی؟» گفت:«نه! چون غناست گوش نمی کنم» ،با تعجب نگاه کرد و با تمسخر خندید.

می گفت :«در دانشگاهتان جند تا دوست ..... داری؟! »،گفت :«هیچی،خلاف شرع است»، با تعجب نگاه کرد و با تمسخر خندید.

در کلاس دانشگاهشان ،وقتی می خواست اسم رهبری را ببرد گفت:«حضرت آقا!» برخی با تعجب نگاه کردند برخی با تمسخر خندیدند.

در اتوبوس گفت:«برای شادی روح شهدا صلوات!»برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

در انتخابات نهم هیچ جناحی پشتیبانش نبود،می گفت:«پشتیبانم مردمند» ،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«باید با زیاده خواهی برخی آقایان و آقازادگان مبارزه کرد» ،برخی با تعجب نگاه می کردند برخی با تمسخر می خندیدند.

می گفت:«انا بقیه الله»،انتقام سیلی زهرا را گرفت ،خلافت به جایگاهش باز گشت،فتنه از کل جهان رخت بربست،از کربلا گذشت و به قدس رسید،اسرائیل از صفحه روزگار محو شد،....

برخی با تعجب نگاه می کردند و .......

این بار بسیجیان سراسر تاریخ بودند که با خوشحالی می خندیدند.

اللهم عجل لولیک الفرج

علی رضا
۱۸ شهریور ۸۷ ، ۱۰:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ نظر