آدمی از قعر دوران...

وب نوشته های علیرضا ملوندی

آدمی از قعر دوران...

وب نوشته های علیرضا ملوندی

آدمی از قعر دوران...
طبقه بندی موضوعی

اوایل قرن حاضر شمسی بود که جریانی از تحصیل کردگان فرنگ رفته که عنوان منورالفکر بر خود نهاده بودند رسانه های تاثیرگذار آن دوران را در دست گرفتند مطبوعات مشهور و ذی نفوذ مانند "کاوه"، "نامه فرنگستان"، "ایرانشهر"، "علم و هنر" و " پیکار" که اسلاف و مفاخر روشنفکری امروز گردانندگان آنها بودند. چهره های شاخص انتلکتوئل نظیر ابراهیم پورداود، محمدعلی فروغی، رشید یاسمی، عباس اقبال، مشفق کاظمی، محمد قزوینی، محمدعلی جمال زاده، حسن تقی زاده، حسین نفیسی و... که بعدها هر یک در زمینه ای مشغول فعالیت شدند در سال های پایانی حکومت فرتوت قاجار در مطبوعاتشان دم از آزادی بیان و آزادی خواهی می زدند آنها در عین حال مدل حکومتی مورد نظرشان برای "ترقی" ایران را نیز تئوریزه می کردند.

مجله ایرانشهر در سال 1302 هجری شمسی، زمانی که سردار سپه، رضا خان میرپنج روزهای نخست وزیری آخرین شاه قاجار را سپری می کرد؛ آلجای خانم افشار عضو هیات رئیسه جمعیت روشنفکری نسوان وطن خواه طی یادداشتی در شماره 49 مجله "شفق سرخ" که مجله "ایرانشهر" آن را منتشر کرد صراحتا مدل حکومتی مطلوب روشنفکری را بیان نمود. او در این مقاله با بیان این که " یک پطر کبیر می تواند از کمیته‌ها، جلسه‌ها، و کمیسیون‌ها" هزار بار مؤثرتر باشد" و "اکثر ایرانیان نمی توانند حقیقت مشروطه خواهی، جمهوری خواهی، و آزادی را درک کنند"، در ترسیم آن چه که جریان منورالفکری می پسندد نوشت: « من معتقدم که هیئت جامعه ایران درب خانة خود را جاروب نخواهد کرد، چراغ درب منزل خودرا روشن نخواهدنمود، زبالة حیاط خود را به دست سپور بلدیه نخواهد سپرد. یک نفر مصلح، یک دماغ منور و فکر باز لازم است که هر روز صبح به زور درب منزل ما را جاروب کند، چراغ کوچه‌های ما را به زور روشن کند، وضع لباس ما را به زور یکنواخت و یکروند نماید، معارف ما را به زور اصلاح کند، از فتنه‌های مجلس‌ ملی ما به زور جلوگیری نماید، دربار سلطنتی ما را به زور اصلاح و تصفیه کند، عملة خلوت آن را به زور از اشخاص منورالفکر بگمارد، مستخدمین بی هنر ادارات را به زور خارج نماید، چرخ ادارات را به زور به راه بیندازد، مداخلات روحانیون را در امور سیاسی و سیاسیون را در امور روحانی به زور جلوگیری نماید، مجلس شورا را به زور از اشخاصی انتخاب کندکه فیمابین انستیتو پاستور و اسطبل و قهوه‌ (خانه) را فرق بگذارند، قهوه خانه و شیر فروشی و بقالی و عطاری ما راهم به زور مرتب نماید. تحصیلات زن و مرد رابه زور وبا قوة سرنیزه و شلاق اجباری نماید، و همین طور از جمیع جهات از جزء و کل و از واضح و مکتوم حتی ساعات خواب وبیداری ما را خودش به زور معلوم کرده و بالاخره پردة اوهام را به زور از جلوی چشم ما رد نماید.» (افشار به نقل از ایرانشهر، 1302، شمارۀ 3)

بانوی روشنفکر آن زمان صراحتا خواستار آن شد که "زور" و "قوه سرنیزه و شلاق" جامعه ایران را به سوی منورالفکری هدایت کند.

مجله کاوه، دیگر ارگان مهم روشنفکری ایرانی نیز در همان ایام نوشت: «.... چهار طریق برای اداره مملکت وجود دارد : اول مشروطیت ناقص و خراب ، دوم استبداد بد، سوم مشروطه خوب و صحیح که در ایران غیر ممکن است و بنا براین آنچه باقی می ماند اداره استبدادی خوب است که فرنگی ها آنرا استبداد منور گویند، مانند حکمرانی پطر کبیر در روسیه یا میکادو در ژاپن یا تا اندازه ای مانند امارت محمد علی پادشا در مصر. در ایران یک مستبد وطن دوست و متمدن ومقتدر و مسلطی ممکن بود اصول و رسوم تمدن را در اطراف و اکناف ممکلت اجراء نمایند.» (کاوه، چهارم سپتامبر 1921.)

خواسته جریان روشنفکری بالاخره نتیجه داد. رضا خان میرپنج در سال 1304 توانست به مدد منورالفکران مجلس مشروطه و زر و زور خود سلطنت پهلوی را بنا نهد و آن شود که از او خواسته بودند؛ "دیکتاتور منور".

رضا خان که اینک رضا شاه شده بود با تمام قوا و "زور" و "شلاق" روشنفکری را در ایران پیاده کرد، هر آن کس که خلافش می اندیشید را از دم تیغ گذراند، لباس ها را یکسان کرد، چادر از سر زنان کشید و روحانیت شیعی را تا حد نابودی تحت فشار قرار داد. بابت این خدمات نیز مورد دست مریزاد و تقدیر روشنفکری واقع شد. یکی از شاعران روشنفکر در مدح کشف حجاب اجباری پهلوی این گونه سرود:

چشم و دل ر ا پـــرده می‌بایست، امـا از عفاف

چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود

خسروا، دست تـــوانای تو آسان کــرد کــــــــار

ور نه در این کـــــار سخت، امیــــــد آسانی نبود

شه نمی‌شد گر در این گمگشته کشتی ناخدای

ســـــاحلی پیـــدا از این دریای طوفانی نبــــــود...

شاعری دیگر نیز در مدح سرکوبی قوم لر توسط این دیکتاتور منور، دست به قلم برد و این گونه نوشت:

به عهد پهلوی شاه جوان بخت

که بادش دولت و اقبال همراه

 

بیامد لشکری تا قوم لُر را

بـه آداب تمـدن سـازد آگـاه

 

هم از مرز لرستان شاه‏راهی

کشد تا خاک خوزستان به دلخواه

 

به ره در پافشاری کرد این کوه

گرف از فرط نادانی سرراه

 

به امر خسروش در هم شکستند

و از آن پیدا شد این عالی گذر گاه

 

به تاریخش بهار از حق مدد خواست

بگفتندش زنام شه مدد خواه

 

چو شد ز امر رضاشه کنده این کوه

بجو تاریخش از لطف  «رضاشاه»

جریان روشنفکری تا آخرین روزهای سلطنت رضا خان پهلوی، با قدرت پشت او ایستاد و مدرنیزاسیون را با زور سرنیزه به پیش برد پس از برکناری دیکتاتور منورشان هم به فرزند او وفادار ماندند و ایران را به زور ساواک و به وسیله "آرش" ها، "پرویز ثابتی" ها و "تهرانی" ها به سوی "دروازه های تمدن بزرگ" هل دادند اما مردم آن چه که منورالفکری ایرانی می خواست را نخواستند و علیه آن قیام کردند؛ ایرانی ها علیه مدرنیزاسیونی که پیش قراولان روشنفکری آن را به کشورشان حقنه کرده بودند شوریدند.

پس از انقلاب اسلامی هم جریان روشنفکری، نخواست و نتوانست خواست مردم را تاب بیاورد بارها و بارها به انحاء گوناگون به طعنه و تمسخر این خواست مردم را به باد انتقاد گرفتند ولی پس از انقلاب دیگر منورالفکری نبود که جرات کند حرفی از "زور" و "شلاق" نبود، زمانی که در دوم خرداد 76 روی خوش دیدند به جای "کاوه" و "ایرانشهر" نشریات رنگارنگشان را با روبنده آزادی منتشر کردند و گفتند که می خواهند "چلچراغ" آزادی بیان باشند اما همان ها که هنوز مفتخرانه از پدران فکری شان که تئوریسین های "استبداد منور" بودند در سال 88 وقتی که دیدند در پرشورترین انتخابات تاریخ ایران روی خوش از جانب مردم ندیده اند و "به خیابان ها ریختند" و به جای قلم "چماق" دست گرفتند تا سوگند وفاداری شان به تقی زاده و فروغی و آلجای افشار را در کف خیابان های تهران به منصه ظهور برسانند.

شکست آن شهرآشوبی ها و "فتنه" ای که به پا کردند باعث شد تا باز به جای اخم و خشم لبخند بر لبان انتلکتوئل های ایرانی بنشیند، اما با دل پر کینه چه می توان کرد؟ کینه ای که حتی بازیگران یک فیلم که خلاف اندیشه آنها گفته است را نیز در امان نمی گذارد. هر آن کس که به نحوی از "قلاده های طلا"ی افکنده بر گردن روشنفکری ایرانی گفته بود یا نقشی در بیان آن داشت طعمه خشم آنانی شد که سبحه بر کف لاینقطع ذکر "آزادی بیان" می گفتند شد. این روزها با این که چهار سال از ساخت یک فیلم می گذرد اما هنوز عقده روشنفکران از بازیگران آن گشوده نشده است. " امشب استنداپ امیر ژوله است. مطمئنم مثل دفعه ی قبل میترکونه! اما در مقابل امین حیایی به نظرم باید به امیر رای داد. همینکه کسی قلاده طلا رو بازی کنه از نظر من فاقد صلاحیت رای دادن میشه... حتا اگه امیر اونقدر هم ندرخشه. چی کار کنم دیگه... بعضی وقتا اونقدر  «حال» رو نمی بینم و «گذشته» ی آدما ملاک قضاوتم میشه..." از جمله طنزهای تلخ روشنفکری دراکولایی ایرانی همین است؛ کسانی که بر تایید صلاحیت برای انتخاب رئیس جمهور یا نمایندگان مجلس می تازند و آن را مورد تمسخر قرار می دهند و از لزوم حذف آن سخن می گویند امروز خود مرجع تایید صلاحیت افراد برای یک استندآپ کمدی شده اند!

تاریخ نشان داده است کینه منورالفکری از هر آن کس که غیر آنها می اندیشد جز با ریختن خون "دگر اندیشان" تشفی نخواهد یافت؛ زمانی که پادشاه محبوبشان بر تخت نشست طابق النعل بالنعل آن کرد که روشنفکران خواستند، در میان کف زدن های مرتب تقی زاده و فروغی و سایر پدران و مادران روشنفکری خون های کسانی که بر خلاف مدرنیته می اندیشیدند و می خواستند را بر زمین ریخت و تشویق شد؛ فرزندان آن روشنفکران نیز امروز به کرات نشان داده اند که هنوز "بر همان عهدی که بستند هستند" و از هر راهی که بتوانند برای خفه کردن مخالفینشان استفاده می کنند. شاید تنها همین دلیل برای آن که قدردان نعمت جمهوری اسلامی باشیم کافی است، جمهوری اسلامی خون های بسیاری را از این که به پای معبد غرب پرستی روشنفکری ریخته شود نجات داد.

۹۴/۰۶/۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
علی رضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">